حله دوم . جهانی شدن

  • مرحله دوم : آغاز جهانی شدن. در نیمه اول قرن 18 تا 1870 ( اساسا در منطقه اروپا ). رویدادهای مهم عبارتند از : گرایش شدید به ایده دولت واحد همگن. تبلور انگاره روابط رسمی و فرد به عنوان شهروند. گسترش میثاق های بین المللی.
  • مرحله سوم : خیزش. در دوره زمانی 1870 تا 1920. رویدادهای مهم عبارتند از : ترازبندی اولیه موضوع تجدد، رسمیت مفهوم بشریت در سطح بین المللی، جهانی شدن محدودیت های مربوط به مهاجرت، پیدایش رمان های بین المللی، رشد جنبش های وحدت جهانی و مسابقات جهانی مانند المپیک و جایزه هایی همچون نوبل، نخستین جنگ جهانی. همانطور که دیده می شود در این دوره نقطه عطفی در مورد جهانی شدن است و اکثر رویدادها جنبه بین المللی دارد.
  • مرحله چهارم : مبارزه برای هژمونی. در دوره زمانی 1920 تا 1960. رویدادهای مهم عبارتند از : منازعه و جنگ برای تسلط جهانی، تأسیس جامعه ملل و سازمان ملل، تثبیت استقرار ملی و جنگ سرد.
  • مرحله پنجم : بلاتکلیفی. شروع از اواخر دهه 1960. رویدادهای مهم عبارتند از : بالا گرفتن آگاهی نسبت به جهان، قدم گذاشتن اولین انسان روی کره ماه،  تحکیم ارزش های پسامادی گری، پایان جنگ سرد، افزایش نهضت های جهانی، پیچیده تر شدن مفهوم فرد به واسطه طرح مفاهیم جنسی، قومی و نژادی،  حقوق مدنی و جهانی. رشد اسلام گرایی به مثابه جنبش ضد جهانی شدن و نشست ریودوژانیرو.

فوکویاما معتقد است که بشر به نوع حکومت مطلوب دست یافته است و کلیه دولت ها در پی رسیدن به لیبرال دموکراسی یا همان نوع حکومت ایالات متحده هستند. به نوعی می توان گفت پس از پایان جنگ سرد و محو کمونیسم در شوروی هژمونی لیبرال دموکراسی تفکر غالب در سیاست جهان است و فوکویاما مبلغ آن.

به هر روی، هر یک از صاحبنظران یکی یا چند مورد از فرآیندهای جهانی شدن را به عنوان تعریف جهانی شدن  به کار می برد. همین مسأله ابهام در تعریف را بیشتر می کند. از جهانی شدن با عناوین قرن دهکده الکترونیک جهانی، پیدایش قبیله جهانی، انقلاب اطلاعاتی، فشردگی مکان و زمان، گسترش جهان آگاهی، پایان جغرافیا و عصر سیبرنتیک یاد می شود. هر کدام از این اصطلاحات به وسیله یکی از صاحبنظران ارائه شده است. ولی مساله در اینجاست که هر یک از این پدیده ها و فرآیندها مانند هر پدیده اجتماعی از این دست رابطه ای دیالکتیک با جهانی شدن دارد. بدین صورت که مشخص نیست جهانی شدن به معنای پایان جغرافیا و از میان رفتن مرزهای جغرافیایی است یا برعکس. در این میان آنچه مشخص است تغییر سطح کلان تحلیل علوم اجتماعی از فرد، ساختار و ملل به جهان است. بدین معنا که در تحلیل پدیده ها و رویدادها باید جهان را به صورت یک کل در نظر گرفت و طرح مساله را در این کل انجام داد.