بحران در شناخت انسان

بحران در شناخت انسان

بحران های انسان شناسی معاصر در چهار مورد زیرمورد توجه قرار دارند .

1-ناسازگاری تئوری ها با یدکریگر و فقدان انسجام درونی :

 با آن که همه دانشمندان مدعی اند که بر اساس واقعیت های خارجی و داده های تجربی ، تئوری و تصویر خود از انسان را ساخته اند و تئوری های آنان با واقعیت های خارجی تأیید می شود ، اگر مجموعه توجیهاتی را که این تئوری ها ارائه می کنند در نظر گیریم ، می بینیم که وحدت طبیعت انسان ، نامعلوم است و ما با یک تصویر از انسان و یا تصویرهای مختلفی که قابل جمع با یکدیگر باشند رو به رو نیستیم . برای نمونه تصویر رفتار گرایی مانند اسیکنر ، جامعه شناس سیاسی و اقتصاد دانی مانند کارل ماکس ، جامعه شناسی مانند دورکیم ، پیروان دیدگاه زیست شناسی و وجودگرایانی مانند ژان پل سارتر در خصوص آزادی و اختیار انسان را در نظر گیرید که چگونه با یکدیگر ناسازگار و غیر قابل جمع می باشند : رفتار گرایان به طو رکلی منکر پدیده ای به نام اختیار هستند ، مارکس از محکوم بودن آزادی و اختیار انسان نسبت به جبر تاریخی و روابط تولید سخن می گوید ، دورکیم بر جبر اجتماعی تإکید می ورزد ، زیست شناسان از نقش سرنوشت ساز عناصر زیستی سخن به میان آورده اند و ژان پل سارتر آزادی بی قید و شرط انسان را که می تواند از اقتضائات زیتس خود فراتر رود و قوانین لایتغیر جهان طبیعت را زیر پا بگذارد ، مطرح می کند . ماکس شلر در این زمینه می گوید : امروزه حتی انسان شناسی متکی به الهیات ، بر خلاف گذشته با یکدیگر متناقض یا یکسره ب یاعتنا به یکدیگر هستند و تصور و تلقی واحدی از انسان ارائه نمی دهند .

 

 

2-نبود داور کارآمد و مورد قبول همه

درعلوم طبیعی علاوه بر پارهای قوانین که تقریباً مورد قبول دانشمندان علوم طبیعی است ، روش تجربی نیز در نزد اکثر قریب به اتفاق دانشمندان بهعنوان داور نهایی پذیرفته شده است . هر چند در میزان کارآیی آن پاره ای مناقشات وجود دارد ولی در علوم انسانی – چنان که ارنست کاسیرر یاد آور می شود – حتی درون هر یک از رشته های علوم انسانی هیچ اصل علمی یافت نمی شود که مورد اتفاق همگان باشد ، از این رو نیاز به دارو کارآمد ضرورتی دو چندان می یابد.

3-نادیده گرفتن گذشته و آینده انسان :

 تئوری های انسان شناسی تجربی هیچ سخنی در باب گذشته و آینده انسان ( جهان پس از مرگ ) ندارند . اگر انسان با مرگ نابود نشود – چنان که همینگونه است – این تئوری ها از ارائه هر گونه توضیح و تبیینی درباره ویژگی های آن و روابط اش با زندگی این جهان انسان ، ناتوانند ، چنان که از گذشته ای که برای وی وجود داشته است ، غافلند . نقش و تأثیر عوامل مافوق مادی در سرنوشت انسان و پدیده های انسانی نیز مسیله دیگری است که تیوری های انسان شناسی تجربی نمی توانند از آن سخن گویند و آن را تبیین کنند .

4- ناتوانی از تبیین مهم ترین پدیده های انسانی :

نظریه و مکتبهای انسان شناسی معاصر ، از تبیین مهمترین پدیده های انسانی در این جهان نیز ناتوان هستند و از این جهت نیز انسان شناسی با بحران روبروست . زبان یکی از مهمترین پدیده های انسانی و احتماعی است و اهمیت آن تاحدی است که برخی از دانشمندان علوم انسانی معتقدند هر مکتبی که بتواند از عهده تبیین زبان به خوبی برآید می تواند سایر پدیده های انسانی را نیز تبیین  کند ، در حالی که انسان شناسی معاصر از تبیین و تفسیر برخی از ابعاد زبان درمانده است . به عنوان مثال دیدگاهی که انسان در حد یک ماشین یا حیوان تکامل یافته تصویر می کند چگونه می تواند انتقال انسان به واژه پردازی و معنای ساختار های جدید و ابداعی را که برای اولین بار با آن مواجه می شود توجیه کند و نقش خلاقیت ذهن انسان در فهم این گونه ساختار ها را تبیین نماید ؟ و یا نمادسازی تا این حد گستردهء انسان در گستردهء تفهیم و تفهم ( واژه پردازی برای انتقال مقاصد ) را که فراتر از مبادله اصوات در حیوانات است ، تبیین نماید ؟ چومسکی معتقد است « خلاقیت و ساختمند بودن ،‌از ویژگی های زیان انسان است .»

با توجه به محورهای چهارگانه بالا ملاحظه می شود که در جامعه امروزه ایران که جامعه بعد  از انقلابی است بحران هایی بشرح زیر بروز کرده است که از جهات مختلف ، انسان ها ( بخصوص جوانان ) را تحت تأثیر خود قرار داده و تربیت و زندگی سالم اجتماعی انان را به انحراف کشیده و برای خانواده هایشان نگرانی شدید بوجود آورده است . این بحران ها بطور مشخص عبارتند از : بحران  انفجار جمعیت ، انفجار دانش و اطلاعات ، انفجار ارزشها ، انفجار بزهکاری ،‌بحران روانی و بحران از خود بیگانگی .

الف- بحران انفجار جمعیت و مشکلات متعدد ان : امروز مردم جهان مشکل ازدیاد جمعیت را به عنوان یکی از مسایل مهم و قابل توجه زمان خود پذیرفته اند و به این حقیقت آگاهند که با وجود در نظر گرفتن و اجرای راه حل ها و تدابیری چون تنظیم خانواده و کنترل موالید باز هم در آینده نسبتاً نزدیک مشکل ازدیاد جمعیت ،‌رفاه و آسایش آنان را به میزان قابل ملاحظه ای تهدید خواهد کرد . این انفجار ، باعث ازدیاد غیرمنتظره مدرسه روها شده و مشکلاتی از قبیل «کاهش کیفیت آموزشی ،‌عدم توجه به توانایی های فردی در یادگیری ، کمبود ساختمان مدارس ، کمبود وسایل آموزشی و کمک آموزشی ،‌کمبود کلاس و فضای آموزشی مناسب ، کمبود منافع ملی ، نارسایی های اداری و مقرراتی ، کمبود معلم و گسترش کم سوادی ، به هم خوردن شیوه های ترتیبی و فرار از مدرسه ،افت تحصیلی ، ترک تحصیل زیاد ،‌بازماندگی از تحصیل و  گسترش معضلات اجتماعی را در پی خواهد داشت ، لذا یکی از بهترین راه های مقابله با این بحران ، تقویت نقش و کارآمدی خانواده ها است .

ب بحران انفجار دانش و اطلاعات :امروزه حجم اطلاعات و دانش به شدت افزایش یافته است و ان چنان در حال تغییر و تحول و فزونی است که انسان ها هنوز قادر به طبقه بندی و انباشتن منظم و بهره برداری درست از آنها نیستند . گفته می شود 10 سال بعد هر 70 روز اطلاعات دو برابر می شود و هر پنج سال یا اندکی بیشتر دانش انسان منسوخ خواهد شد ،‌همچنین مقدار دانش عملی که در اختیار ما در هنگام مرگ وجود دارد ، نیز در حدود صد برابر دانشی است که در زمان تولد ، وجود داشته است . ثبت 24 اختراع در جهان در هر ثانیه و از طرفی کاهش میزان مطالعه در کشور ما ایران و افزایش روز به روز کم سوادی نسبت به تکنولوژی جدید ، و در کل انفجار باور نکردنی دانش ، موجب وحشت شده و ما را در خود غرق می سازد . مگز این که با این ثروت رو به رشد اطلاعات ،‌کنار بیاییم و به این دو سؤال اساسی پاسخ دهیم که چه دانشی را باید برگزینیم و چگونه آن را سازمان بدهیم و چگونه به نفع خانواده و انسان ها از آن استفاده کنیم ، به عبارت دیگر ، در اینجا توجه به هدف و نظو و ترتیب اطلاعات و نحوه استفاده از آن بسیار مهم است . یکی از بهترین و مؤثرترین راه های مقابله با این مشکلات و یا استفاده بهینه از اطلاعات و ترکش های بحران انفجار دانش ،‌بهره گیری از برنامه ریزی بر خانواده ها است که لازمهء آن هم تقویت بنیاد تربیت در خانواده هاست .

ج بحران انفجار ارزشها : با کاهش یافتن ابعاد زمان و مکان برای زندگی انسان ، این حقیقت بیش از هر زمان دیگر برای انسان ها جلوه گر شده است که دنیای امروز بسیار کوچک شده و روز بروز هم در حال کوچکتر شدن است . نکته قابل توجه این است که باصطلاح با « کوچک شدن جهان» فواصل جغرافیایی و فاوصل فرهنگی و اجتماعی نیز کوچکتر می شود و به همین دلیل انسان های امروزی خود را ،‌ روز به روز  به یکدیگر نزدیکتر و نیازمندتر می یابند . در چنی شرایطی است که برخورد ارزشها اتفاق می افتند ، تضاد میان ارزشها و فرهگ ها تظاهر می شوند و جدال ارزشها صورت جدی به خود می گیرد و سیل بنیان کن ارزش ها اتفاق می افتد ، تضاد میان ارزشها و فرهنگ ها تظاهر می شوند و جدال ارزشها به صورت جدی به خود می گیرد و سیل بنیان کن ارزشهای وارداتی بخصوص از جانب جوامع توسعه یافته سرازیر می گردد و به همراه خود الگوهای اعتقادی و رفتاری متفاوتی را به ارمغان می اورد . مثل رشد چشم و هم چشمی ،تجمل گرایی ،‌ احساس فقر روز به روز ، از دست دادن هویت خانوادگی و ملی ،‌آزادی زیاد از حد در معاشرت ها ، دور شدن از بزرگترها و رشد طلاق و جدایی ها . اینجاست که نقش تحکیم خانواده و آگاه سازی والدین و مربیان با اصول درست تربیت نقش سازنده خود را ظاهر می سازد. با آموزش و رشد فرهنگ ملی است که در جامعه ، می توان نسل های اجتماعی را در مقابل خطرات این تهاجم مرئی و نامرئی محافظت و حمایت نمود تا د رحالی که جامعه با آغوش باز به سوی تغییرات و تحولات مطلوب و سلامت بخش و یک زندگانی مترقی ، پیشرفته و ثمربخش دنیوی و اخروی پیش می رود و در همان حال هم از خطرات و مشکلات ناشی از عدم کاربرد صحیح اصول علمی و یا کاربردهای ناسالم فراورده های صنعتی باخبر باشدو از هجوم ارزش های مادی و توخالی و ورود فرآورده های ناسالم و نامطلوب جوامع صنعتی به اصطلاح پیشرفته امروزی جلوگیری نماید .

د- بحرانهای بزهکاری : به هم  خوردن تعادل جمعیتی شهر ، از بعد روستایی و شهری و قومیتی ، زبانی و آداب و رسوم ،‌ به علت مهاجرت های بی رویه ، رشد تورم و بیکاری ، افزایش سن ازدواج ، کاهش سن بزهکاری ، اعتیاد و سایر انحرافات ،‌صنعتی شدن جوامع و از بین رفتن خانواده گسترده ، عوض شدن جایگاه ها و نوع تفریحات ( قبلاً زیارتگاه بود یا بازی های محلی ) ،‌افزایش مرتب فاصله طبقاتی ، رشد روز افزون کودکان خیابانی به علت نزاع و درگیری درون خانواده ، تمایل به استقلال طلبی فردی ، از هم گسیختگی نظام خانواده به انگیزه های واهی و طی مسیر کوتاه برای ثروتمند شدن ،‌رشد گروه های تبهکار ضد اخلاقی ، بی سرپرستی و بد سرپرستی و .  مصداق های بارز بحران جامعه شناختی است که منجر شده است تا انسان معاصر و خانواده ها مرتباً در معرض آسیب و تهدید قرار گیرند . لذا برای مصونیت از این خطر ،‌یکی از راه کارهای مؤثر ،‌پرداختن به تربیت و تقویت بنیاد خانواده است .

ه بحران روان شناختی : کاهش هزینه سرانه بیماران روانی ( به قول یکی از مسئولین وزارت بهداشت و درمان در آبان ماه 1381 ) به 13 ریال ، رشد آلودگی های هوایی ، صوتی ، غذایی ، وجود بیش از اندازه فشارهای روانی بر روی افراد به علت های مختلف ، رشد بیماری های قلبی ، سرطان ، افسردگی ، اعتیاد و کاهش عواطف و احساسات انسانی همه بیانگر وجود این بحران هستند ،‌که حل آن در سایه سالم سازی خانواده ها ،‌ایجاد بهداشت روانی و تحکیم مبانی خانواده امکان پذیر است .

و بحران از خود بیگانگی : در نمیه دوم قرن چهاردهم میلادی در ایتالیا و سپس در دیگر کشورهای اروپایی ،‌جنبش ادبی و هنری و سپس فلسفی و سیاسی پدید آمد که مدعی بود منزلت و جایگاه انسان ، چنان که باید در قرون وسطی مورد توجه قرار نگرفته و بشر در این دوران دچار نوعی از خودبیگانگی شده است . آنها راه نجات از این وضعیت را فاصله گرفتن از نظام دینی حاکم در آن دوران ( نظام کلیسایی ) و بازگشت به عصر خرد ورزی روم و یونان باستان می دانستند و بدین ترتیب . اومانیسم به عنوان یک نگرش کلی با مدار و معیار قرار دادن انسان برای همه چیز ، سیطره و رواج یافت و اصالت انسان مورد توجه قرار گرفت . اما غافل از این که همین خود مقدمه ای برای از خود بیگانگی انسان ها شد .

مفهوم از خود بیگانگی :‌در میان موجودات ملموس و محسوس جهان ما ، این فقط انسان است که می تواند هویت واقعی خود را دگرگون سازد ،‌تعالی ببخشد و یا آن را به رکود و سقوط مبتلا  سازد . همچنین این فقط انسان است که می تواند هویت واقعی خود را دگرگون سازد ، تعالی ببخشد و یا آن را به رکود و سقوط مبتلا سازد . همچنین این فقط انسان است که می تواند هویت واقعی خویش را با علم آگاهانه حضوری بیابد از خود غافل شود، خود را فراموش کند ، هویت واقعی خود یعنی روح انسانی خود را بفروشد و ا زخود بیگانه شود . بیگانگی انسان از خود ، یکی از مهم ترین مسائل انسان شناختی بخصوص در جامعه امروزی است که در رشته های مختلف عاوم انسانی مورد توجه قرار گرفته است . این مفهوم که در زبان های اروپایی با واژه alienation  از آن یاد می شود مفهومی جامعه شناختی ،‌روان شناختی ، فلسفی ، ارزشی ( اخلاقی و حقوقی ) و حتی روان پزشکی است و در اکثر رشته های مختلف علوم انسانی تجربی از آن سخن به میان آمده است . دائره این مفهوم گاه آن قدر توسعه می یابد که شامل انسان نابسامان anomic  دورکیم ، دوگانگی شخصیت در روان شناسی و امثال آن می شود و گاه بر این تأکید می گردد که نباید مفهوم ا زخود بیگانگی را با این مفاهیم به هم آمیخت .

واژه alienation  در طول زمان گاه مفهومی با بار ارزشی مثبت و غالباً معنایی با بار ارزشی منفی و ضد ارزش داشته است .

از خود بیگانگی از ابعاد مختلفی مورد توجه دانمشندان قرار گرفته و از اختیاری یا جبری بودن ، فطری یا غیر فطری بودن ، اشکال مختلف ،‌عناصر سازنده و پیامدهای ان سخن به میان آمده است . پرداختن به همه این ابعاد و نقد و بررسی دیدگاهها و دلایل آن در این کتاب ،‌نه میسر و نه ضروری است ، از این رو به اشاره ای گذرا در این زمینه اکتفا می کنیم .

ریشه های مقابله با مسأله « ا زخود بیگانگی » را باید در تعالیم ادیان آسمانی جستجو کرد . این ادیان آسمانی هستند که بیش و پیش از هر متفکر و مکتبی ،‌مسأله  را با بیان های گوناگون مطرح کرده ، نسبت به آن هشدار داده ، نمودهای آن را بیان کرده و برای پیشگیری و درمان آن ، راه حل های علمی ارائه کرده اند .

با این همه در مباحث علوم انسانی و اجتماعی نوعاً طرح و تبیین مفهوم از خودبیگانگی به صورت فنی و علمی به برخی از دانشمندان سدهء هیجدهم و نوزدهم میلادی به ویژه هگل ، فوئر باخ و مارکس نسبت داده شده است . وجه مشترک این سه متفکر در زمینه رابطه دین و از خودبیگانگی آن است که هر سه ، دین را موجب از خود بیگانگی بشر می دانند و معتقدند که فقط زمانی بشر خویشتن خویش را باز می یابد که دین را کنار نهد ، و دست کم تا دین بر اندیشهء بشریس حاکم است ،‌از خودبیگانگی گریبانگیر آدمی است . و این سخن دقیقاً نقطه مقابل بینش ادیان آسمانی و به ویژه اسلام و قرآن در مسأله از خود بیگانگی از منظر دینی به صورت مستقل مورد توجه  جدی دانشمندان مسلمان قرار نگرفته و تلاش اندیشه ورزان را می طلبد .

قرآن و از خودبیگانگی :‌

در بینش قرآنی حقیقت انسان را روح جاودانه او تشکیل می دهد که از خدا نشأت گرفته و به سوی او باز می گردد و انسان هویت « از اویی »  و « به سوی اویی » ( انا لله و انا الیه راجعون ) دارد. اصولاً در بینش اسلامی شناخت دقیق و صحیح انسان بدون در تظر گرفتن رابطه انسان با خدا ، میسر نیست . هستی انسان عین ربط به خداست و بریدن و جدا کردن انسان از خدا ،‌هویت واقعی انسان را در پردهء ابهام فرو می برد و این حقیقتی است که در مکتب های غیرالهی ، مورد غفلت و یا انکار قرار می گیرد .

بنابراین مسأله از خود بیگانگی از دیدگاه قرآن را باید در این چارچوب مورد توجه قرار داد . دومین نکته شایان توجه در این خصوص ،‌آن است که نامگذاران مسأله از خودبیگانگی ، انسان و زندگی وی را در زندگی دنیوی و نیازهای مادی و احیاناً نیازهای معنوی وی را در چارچوب زندگی دنیوی خلاصه کرده اند . انسان را تا حد اموری مادی تقلیل داده و به کلی صورت مسأله را نادرست و وارونه مطرح کرده اند و در چنین فضایی آنچه مورد غفلت واقع شده است هویت واقعی انسان است و در واقع تئوری از خود بیگانگی آنان خود مصداق و نیز علت از خود بیگانگی است .

قران مجید بارها نسبت به غفلت از خود و سرسپردگی انسان نسبت به غیر خدا ، هشدار داده است. از قبیل خودفراموشی ،‌خود فروشی و خود زیانی که در آیات زیر به آنها اشاره می شود .

« ولاتکونوا کالذین نسوا الله فأنساهم انفسهم »

و همانند آنان نباشید که خدا را فراموش کردند و خدا هم آنان را نسبت به خودشان دچار فراموشی کرد .

و در جای دیگر می فرماید :

« بئسما اشتروا به انفسهم » آنچه که خود را به آن فروختید بد چیزی است .

همچنین در آیه دوازدهم . بیستم از سورهء انعام می فرماید : 

« الذین خسرو انفسهم فهم لایؤمنون » آنان که دچار خودزیانی شدند پس آنان ایمان نمی آورند .

با توجه به مطالب بالا ، قران که معجزه دین اسلام است ، انسان را خلیفه الله می داند ،رباطه او را با خدا رابطه مخلوق با خالق بیان می کند و او را برترین موجودات می شمارد . بدین ترتیب ملاحظه می شود که نه تنها دین موجب بی هویتی و یا از خود بیگانگی انسان ها نمی شود بلکه اگر به احکام آن به درستی عمل شود باعث تحکیم هویت انسان نیز خواهد شد و اگر والدین و مربیان تلاش کنند که رابطه فرزندان و نوجوانان خود را با دین نزدیک کنند نه تنها دچار بی هویتی و احساس حقارت نمی شوند بلکه زمینه آرامش روحی و بهداشت روانی و رشد انسانی آنان را نیز فراهم می کند . در غیر اینصورت طبیعی است که بحران های شمرده شده ، نخواهد گذاشت که ما فرزندان و جوانان دلخواه و سالمی را تربیت کنیم و انتظا رداشته باشیم که جامعه ای سالم و پیشرفته داشته باشیم .